آنیسا فرشته ای از بهشت برای من

بدون عنوان

درد یک پنجره را پنجره ها میفهمند        قصه کور شدن را گره ها میفهمند سخت بالا بروی ساده بیایی  پایین       قصه تلخ مرا سرسره ها میفهمند
12 بهمن 1391

بدون عنوان

                                                               سلام فرشته کوچولوم الان چند وقتی میشه که منو بابایی از خدا خواستیم تو رو به  ما  هدیه بده تا زندگیمون با اومدنت جون دوباره ای بگیره .چند وقتیه فرشته مامانی  جای خالیتو توی خونمون بد جوری احساس می کنیم منو بابایی بی صبرانه منتظره  اون روز...
10 بهمن 1391

بدون عنوان

مامان جون مثل فرشته ها خوابیده بودی  بابایی هم که خسته بود دلش خواست پیشه تو دراز بکشه تا بهش انرژیه دوباره بدی اما بابایی هم خوابش رفت منم گفتم یه عکس از این بابا و دختره ناز بگیرم   ...
22 اسفند 1390