دختر عزیزم مامان دیگه حالش خوب شده. خاله هاتم همشون رفتن خونه هاشون. امروز اولین روزی بود که تو خونمون با دخترم تنها بودم سخت بود اما بی نهایت شیرین.. با عزیزه دلم دوتایی باهم رفتیم حموم خیلی خوش گذشت آخه تو حموم خیلی آرومی فدات شم از روزی که به دنیا اومدی هر وقت بردیمت حموم اصلا گریه نکردی که هیچ تازه آروم ترم شدی ...
دختره عزیزم امروز 5روزه که پیشه منو بابایی هستی همه خاله ها خونمونن دخترخاله هاتم هستن دلم میخواد شیرینیه این روزا هیچ وقت از یادم نره خدای مهربونم به خاطره این هدیه بی نظیر ازت ممنونم ...
عزیز دلم دخترم به خونه خوش اومدی هر وقت دستمو رو دلم میزاشتمو تورو لمس میکردم چشمامو میبستمو تورو میدیدم که پیشم معصومانه به خواب ناز رفتی مثل همین عکست خدایا ازت ممنونم که آنیسای من سالمو سرحال پیش منو باباییشه ...
دیروزاز صبح که بیدار شدم حال خوبی نداشتم وقتی تلفنی به خاله نرگست اطلاع دادم نگران شد و گفت تو این روزا نباید تنها بمونی برا همین عصری با مرسانا جون اومد خونمون حالم داشت بدتر میشد همش خودتو جمع میکردی یه گوشه و باعث میشدی دل مامان درد بگیره منم فقط نگران تو بودم که نکنه خدای نکرده برای تو مشکلی پیش اومده باشه که دیگه ساعت 8شب بود که طاقتم سر اومد و زدم زیره گریه آخه خیلی نگران تو بودم نفسم خلاصه اون شب به اسرار خاله نرگست منو بابایی رفتیم بیمارستان بخش اورزانس که متوجه شدیم درد زایمان طبیعی بوده که اومده سراغم وقتی بهم گفتن باید بستری شی و برای زایمان آماده بشی کلی زدم زیره گریه خیلی نگرنت بودم همش میگفتم بچه من کوچ...