آنیسا فرشته ای از بهشت برای من

بدون عنوان

دیروز همگی رفتیم پارک خاله نرگسم یه ناهار خوشمزه درست کرده بود خلاصه کلی با دختر خاله ها بازی کردیو خوش گذروندی عصرم که هوا خنک شد کلی از فرشته های خوشگلمون عکاسی کردیم مامان فتوشاپش خرابه بعدا عکسای قشنگتو میزارم نفسم دختر دوست داشتنیم تو رو اندازه تموم دنیا دوس دارم با تو همه چی خوب وقشنگه   ...
13 شهريور 1393

بدون عنوان

آنیسای عزیزم دیروز رفته بودیم خونه خاله ظریفه عزیز دل مامان نمیدونی چقدر ذوق بچه های دیگه رو میکنی نشسته بودی داشتی با آیلین بازی میکردی یه مدتی بود که رو چار دستو پا وای میسادی اما کاری نمیکردی اما دیروز رفتی رو چار دست وپا بعدم خودتو پرت کردی جلو پاشودی دوباره تکرار کردی خلاصه چند بار سینه خیز رفتی منم که ذوق زده شده بودم می کوبیدم تو سینم و قوربون صدقت می رفتم خاله ظریفه ام زود دویید موبایلشو اورد تا ازت عکس بگیره.  امروز دخترم شش ماه و ده روزشه. ...
16 خرداد 1393

وقتی آنیسا نشست

دختره نازنینم دیروز رفته بودیم خونه خاله زهره خاله نرگسم اونجا بود  ظهر بود همه مشغول غذا دادن به نی نیامون توبه یکی از اسباب بازیای آرتمیس خیلی عکس العمل نشون می دادی خاله نرگس پیشنهاد داد که تورو بنشونیم ببینیم به زوق اسباب با زی میشینی نشوندمت اسباب بازی رو گذاشتم جلوت تو هم نشستی به بازی کردن خدا می دونه که اون لخظه چقدر زوقتو کردم هموم لخظه یه عکس ازت گرفتیم فرستادیم به خاله ظریفه. امروز دخترم پنج ماه و هشت روزشه. ...
14 ارديبهشت 1393

بدون عنوان

امروز با خاله زهره رفتیم بیرون کلی برای دخملای خوشگلمون خرید کردیم بعدشم اومدیم خونه کلی ازتون عکاسی کردیم   ...
22 فروردين 1393

بدون عنوان

گل من بهاره زندگیم مامان خیلی دوستت داره همدم تنهاییای من نکنه بزرگ شی مامانو تنها بزاری تا موقعی که نبودی زندگی بدون تو میشد اما از این به بعد......    ...
22 اسفند 1392

بدون عنوان

دختره عزیزم همیشه بابایی خیال بافیه اون روزی رو میکرد که نینی مون  رو سینش خوابیده خدایا شکرت که بابایی هم به آرزوش رسید   ...
10 اسفند 1392

بدون عنوان

دخترم مثل فرشته ها خوابیده بودی بابایی هم که تورو دید دلش خواست پیشت دراز بکشه تا ازت انرژیه دوباره بگیره که خوایش برد منم دلم نیومد از این باباو دختره ناز عکس نگیرم   ...
14 بهمن 1392